اجتماعی
هفت صبح
۱۴۰۲/۱۱/۰۹ ۱۷:۳۲:۲۸
قتل فجیع شوهر با ضربات چاقوی زن ۲۴‌ساله
قتل فجیع شوهر با ضربات چاقوی زن ۲۴‌ساله
روایت زن جوان و دوستش از قتل مرد 26 ساله به دلیل خیانت مالی و عاطفی!
هفت صبح

30 دی ماه امسال زن میانسال در تماس با مرکز فوریت‌های پلیس ۱۱۰ ادعای عجیبی را مطرح کرد‌.این زن گفت:«دقایقی قبل دختر جوانم با من تماس گرفت و گفت که با همدستی دوستش، شوهر خود را به قتل رسانده است.دخترم می‌گفت قصد داشته‌اند جسد را در داخل حمام خانه‌شان تکه تکه کنند اما از پس این کار برنیامده‌اند.

 

برای همین از من کمک خواستند تا جسد را سر به نیست کنند.» با اطلاعاتی که این زن در اختیار پلیس قرار داد، بلافاصله ماموران کلانتری نواب در خانه زن جوان واقع در اتوبان نواب حاضر شده و در حمام خانه با جسد شوهر او مواجه شدند.این زن ۲۴ ساله به نام سحر که راه فراری از حقیقت نداشت،

 

در همان برخورد ابتدایی با ماموران پلیس لب به اعتراف گشود و به قتل شوهر خود با همدستی دوستش اعتراف کرد. به این ترتیب کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران به همراه محمدجواد شفیعی بازپرس کشیک قتل پایتخت برای رسیدگی به موضوع در محل وقوع جنایت حاضر شده و تحقیقات جنایی کلید خورد.

 

همدست سحر نیز در محل جنایت بازداشت شد و متهمان به بازداشتگاه  پلیس آگاهی تهران منتقل شدند.در همین حال بررسی‌های تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران روی جسد آغاز شد که در همان ابتدا مشخص شد مقتول با اصابت ضربات متعدد چاقو به شکم و گردنش جان خود را از دست داده است.

 

جسد با دستور بازپرس جنایی راهی پزشکی قانونی شد و در حالی که سحر به وارد کردن ضربات کشنده اقرار کرد، به عنوان متهم اصلی پرونده در شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران تحت بازجویی قرار گرفت.در ادامه این گزارش گفت‌وگوی خبرنگار هفت‌صبح با متهم پرونده در جریان بازجویی را بخوانید.

 

بدون نقشه قبلی کشتمش!

 

چند سال بود با شوهرت زندگی مشترک داشتی؟ 
7 سال پیش ازدواج کرده بودیم و یک دختر یک ساله دارم.


موقع ازدواج چند ساله بودی؟ 
17 سال! شوهرم امید هم 19 سال داشت.من متولد 78 هستم و او متولد 76 بود.


چطور با او آشنا شدی؟ 
من اهل و ساکن یکی از شهرهای شمال کشور هستم.یک روز برای سفر به تهران آمدم و خانه دخترخاله‌ام مانده بودم. وقتی با هم گردش و تفریح می‌رفتیم در یکی از خیابان‌های غرب تهران با امید آشنا شدم.او به من شماره داد و با هم دوست شدیم.


امید اعتیاد داشت؟ 
بله.


و این موضوع را از همان ابتدا می‌دانستی؟ 
بله اما برایم مهم نبود چون به امید علاقه پیدا کرده بودم و می‌خواستم هرطور شده با او ازدواج کنم.


از چه زمانی اختلاف و مشکل در زندگی شما شروع شد؟ 
امید به خاطر اعتیادش همیشه با من بدرفتاری داشت.اجازه نمی‌داد به تنهایی جایی بروم و شک و سوءظن خیلی زیادی نسبت به من داشت.اما از زمانی که دخترمان به دنیا آمد اوضاع برای من خیلی حادتر شد و درگیری‌هایمان بالا گرفت.

چون هر بار با همدیگر بحثمان می‌شد امید سراغ بچه می‌رفت و او را با زور از من می‌گرفت.بچه می‌ترسید و گریه می‌کرد و امید می‌گفت می‌خواهد بچه را بگیرد و من را بیرون بیندازد.در واقع نقطه ضعفم را پیدا کرده بود.من به او می‌گفتم دست به بچه نزن اما گوشش بدهکار نبود.


از علت حضور دوستت در خانه‌تان بگو. 
شیما دوست دوران مدرسه من است.مدتی قبل با شوهرش به مشکل برخورد و به تهران آمد.در یک پانسیون زندگی می‌کرد و امید از صحبت‌های من با او متوجه شد که شیما به تهران آمده است.گفت که او را دعوت کنم تا مهمان ما باشد.اما وقتی شیما به خانه‌مان آمد،امید به او گفت که دیگر به پانسیون برنگرد و با همدیگر وارد رابطه شده بودند.


تو این موضوع را می‌دانستی اما صدایت در نمی‌آید و اعتراض نمی‌کنی؟
نقش من فقط این بود که هر چیزی می‌بینم اعتراضی نکنم.چون شوهرم می‌گفت یک روز تو را می‌کشم و جسدت را جایی دفن می‌کنم تا هیچ کس خبردار نشود.من به خاطر دختر خردسالم نمی‌توانستم اعتراضی کنم.


شیما هم با امید مشکلاتی داشتند؟ 
بله گاهی صدای جر و بحث آنها را می‌شنیدم.اما نمی‌دانستم موضوع بر سر چیست.آنها چیزی به من نمی‌گفتند.


امید رمزارز خریده بود؟ 
بله اما نمی‌دانم مقدار آن چقدر بود.هر اطلاعاتی که در این مورد وجود دارد در گوشی او است که الان در اختیار پلیس آگاهی است.
 

و شیما هم در کار خرید و فروش رمزارز با امید همکاری داشت؟ 
نمی‌دانم! گمان کنم که همینطور بود.

چرا در خانه تو کارتن‌های زیادی روی هم انبار شده بود و یک قسمت هم البسه و پتو روی هم چیده شده بود.اصلا شبیه خانه مسکونی یک زن و شوهر جوان نبود!

من همیشه خانه و زندگی‌ام را مرتب می‌کردم و غذا درست می‌کردم.اما اخیرا صاحبخانه حکم تخلیه گرفته بود و امید می‌گفت باید آماده باشیم که هر لحظه خانه را خالی کنیم.از طرفی از زمانی که شیما به خانه‌مان آمد امید به من گفت لباس‌هایم را از کمد خالی کنم تا شیما لباس‌هایش را آنجا بگذارد.


تو می‌دانی چرا درست بعد از قتل امید گوشی شیما ناپدید شد؟ 
نه نمی‌دانم که یکدفعه چه بلایی سر گوشی‌اش آمد.

از روز حادثه بگو.چطور تصمیم گرفتی با دوستت که به تو خیانت کرده بود برای قتل شوهرت همدست شوی؟

هیچ برنامه‌ریزی قبلی برای کشتن امید در کار نبود.چند وقت قبل من با امید به خاطر واکسن و چکاپ یک سالگی دخترم بحث کرده بودیم.آن روز چهار زانو روی سینه من نشست و می‌گفت که می‌خواهد من را بکشد! روز حادثه باز هم با همدیگر به خاطر همین موضوع بحثمان شد.

امید باز هم سمت من آمد و می‌خواست گلویم را بگیرد.من هم چاقوی ضامن‌دار برداشتم و با آن چند ضربه به گردن و شکم امید زدم. همان موقع شیما هم ماجرا را دید و به کمک من آمد.او هم چاقویی برداشت و در دفاع از من به امید ضربه زد.


یعنی شیما هم به تو خیانت می‌کرد و هم از تو هنگام دعوا دفاع کرد؟
او شاهد بدرفتاری‌های امید با من بود.


احتمالا خودش هم انگیزه‌ای برای قتل داشته است؟
نمی‌دانم.


آخرین ضربه را چه کسی به امید زد؟ 
وقتی از عقب به گردنش ضربه زدم‌، در بغل خودم افتاد.من و شیما چند ضربه هم به پشتش زده بودیم.وقتی در بغلم بود، یکدفعه بدنش تکان خورد.فکر کردم الان از جایش می‌پرد و چاقو را محکم در شکمش فرو کردم.


بعد چه شد؟ 
جسد را به همراه شیما به حمام بردیم.بعد خودمان در بالکن رفتیم و تا صبح آنجا نشستیم و گریه می‌کردیم و سیگار می‌کشیدیم.


می‌خواستی چه بلایی سر جسد بیاوری؟
فکری نکرده بودیم.


اما مادرت می‌گفت می‌خواستی آن را تکه تکه کنی و بیرون از شهر منتقل کنی!
نه من فقط از یک مغازه سوپر مارکت در سر خیابان چند کیسه پلاستیک خریدم و جسد را نایلون پیچ کردم که بو نگیرد.


اصلا چرا جسد را به حمام بردید و به پلیس خبر ندادی؟
دیدن آن جسد در آن وضعیت برای ما ترسناک بود.از طرفی دخترم ممکن بود چهار دست و پا از اتاق بیرون آمده و جسد را ببیند. نمی‌خواستم با آن صحنه مواجه شود.


اگر مادرت موضوع را به پلیس نمی‌گفت چه می‌کردی؟ 
واقعا نمی‌دانم فقط می‌دانم که الان پشیمانم.خودم را بدبخت کردم و دلم برای دخترم تنگ شده است.

بنا بر این گزارش رسیدگی به این پرونده تا روشن شدن ابعاد پنهان ماجرا در دستور کار بازپرس شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران ادامه دارد.

صفحه اصلی خبر اجتماعی اقتصادی سیاسی بین الملل فرهنگی ورزشی ارتباط با ما